سلام
روز 6.3خرداد بود که اولین عشقمو پیداکردم از طریق دوستم مهناز
اولین پسری بود ک باهاش حرف زدم .قرارشد ک برم و ببینمش. رفتم
ودیدمش خیلی خوشگل بود ب دلم نشست ی ماه بود خیلی رابطمون
خوب بود قراربود برج بعدی بیاد خاستگاری خیلی خوشحال بودم
.دقیق
دوشب مونده بود ب خاستگاریم ک صبح ساعت 8.بود ک زنگ زدم
ب
گوشیش جواب نداد ی ساعت گذشت دوبار زنگ زدم ک خواهرش
جواب داد. اول هیچی نگفت بعد از ی خورد حرف زدن صدای جیغ
شنیدم و دیدم خواهرش شروع کرد ب گریه کردن .گوشی قطع شد بعد
دوس دقیقه داداش زنگ زد گفت حسن از طبقه بالا ساختمان ک
کارمیکردن افتاد پایین عمرش داد ب شما .این بود قصه تلخ من و حسن
ایشالا هیچکس مثل من نشه ی سال میگذارد یادش هیچوقت فراموش
نمیشه.
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .